جدول جو
جدول جو

معنی سخ چنه - جستجوی لغت در جدول جو

سخ چنه
چانه دراز
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سختانه
تصویر سختانه
سخن درشت که به کسی بگویند، سخن سخت
فرهنگ فارسی عمید
(سَ / سُ / سِ نَ / سَ خَ نَ)
تب یا گرمی یا زیادت گرمی. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد) ، سخنهالعین، گرمی چشم و آن عبارت از غم و حزن است. (منتهی الارب). خلاف قرهالعین که مراد از شادی و سرور است. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(وَ کَدَ)
سخن سخت و درشت را گویند. (برهان). سخن سخت روبرو گفتن. (آنندراج) :
چومی آید برین بر گویم آخر
مگو سختانه روبارویم آخر.
نزاری قهستانی
لغت نامه دهخدا
(سُ نَ)
لیله سخنانه، شب گرم. (منتهی الارب). روز و شبی گرم. (مهذب الاسماء). شب گرم. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(نَ فَ گُ سَسْ تَ / تِ)
مخفف سخن چین:
کیسۀ راز را بعقل بدوز
تا نباشی سخن چن و غماز.
ناصرخسرو.
رجوع به سخن چین شود
لغت نامه دهخدا
(سِ بُ نِ)
دهی است از دهستان میان آب بخش مرکزی شهرستان شوشتر. دارای 300 تن سکنه. آب آن از کارون. محصول آنجا غلات، برنج، صیفی، کنجد. شغل اهالی زراعت است. ساکنین از طایفۀ عرب میان آب میباشند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(سُ نَ)
شهرکی است در بیابان شام بین تدمر و عرض و ارک و قومی از عرب دراین مکان سکونت دارند. و حد آن ارک و عرض است. (معجم البلدان). در شام بشمال شرقی تدمر است. (دمشقی)
لغت نامه دهخدا
(تَ کُ)
گرم گردیدن. (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی). رجوع به سخونت شود
لغت نامه دهخدا
(سَ نَ)
لقب مردی از قریش بدان جهت که آش سخینه را ترتیب داده و بدان او را سرزنش میکردند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(سَ نَ)
طعام گرم، نوعی از آش که از آرد و روغن یا از آرد خرما ترتیب دهند. (آنندراج) (منتهی الارب). اردهاله. (صراح) (مهذب الاسماء). اوماج. (صراح) (بحر الجواهر). کاچی. (زمخشری)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سخانه
تصویر سخانه
گرم گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سختانه
تصویر سختانه
سخن سخت و درشت که به کسی گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سخنانه
تصویر سخنانه
شب گرم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سخونه
تصویر سخونه
گرم بودن، گرمی، تب زایمان (تب نفاسی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سخینه
تصویر سخینه
آرد توله آرد هاله آشی که با آرد پزند و مردم درویش خورند
فرهنگ لغت هوشیار
کوتاه قد برای تحقیر نیز به کار می رود
فرهنگ گویش مازندرانی
پرچانه، پرحرف
فرهنگ گویش مازندرانی
بیجاگو، لوده گو
فرهنگ گویش مازندرانی
سه شاخه
فرهنگ گویش مازندرانی
سینه سرخ، نام پرنده ایست
فرهنگ گویش مازندرانی
گیره ی چارقد زنان شامل دو عدد سکه ی نقره ای بوده و به وسیله
فرهنگ گویش مازندرانی
بینی دراز
فرهنگ گویش مازندرانی
چانه دراز، چانه ی لاغر و کشیده
فرهنگ گویش مازندرانی
آرواره ی پایین
فرهنگ گویش مازندرانی
آرواره ی پایین
فرهنگ گویش مازندرانی
شاخه بزرگ درخت که از آن هیزم گیرند، شاخه ی بالایی درخت
فرهنگ گویش مازندرانی